دوشنبه ۳۱ تير ۱۳۹۸ ساعت ۱۲:۰۳
کد مطلب : ۱۴۳۲۷
نقدی بر مستند «در جستوجوی خانهی خورشید» به قلم محصصی
یک جُستار سینمایی
۰
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی "سینماتجربی"، محمدسعید محصصی در نقد مستند «در جستوجوی خانهی خورشید» که مهدی باقری کارگردانی آن را برعهده داشته است، در مجله فیلم نوشت: «این فیلم بلند مستند با درهمآمیختن انواع شیوههای روایت مستقیم، تخیلی، نمایش، شرح و گاه بازسازی خاطرات، در تلاش است یک جستار سینمایی مستند را شکل بدهد؛ گونهای از مستند که همان اندازه که متکی بر واقعیات استنادی است به همان میزان وامدار تخیل داستانپردازانه است. در جستوجوی خانهی خورشید شاید پاسخی باشد به نیازهای مخاطب جهان امروز که همواره با چندرسانه یا مدیا روبهرو است و نه رسانه یا مدیوم. باقری با این فیلم بسیار بیشتر از مستند قبلیاش اهالی خیابان یکطرفه (که آنهم بر محور حیات اجتماعی یک خیابان دیگر یعنی خیابان «سی تیر» ساخته شده) به دیگر شیوههای روایت اجازهی عرض اندام داده است. این حضور عناصر گوناگون روایت در یک اثر داستانی یا شبهداستانی سالهاست که در آثار اورهان پاموک جلوه دارد و بر آثار هنرمندان کشور ما نیز تأثیر خود را گذاشته است. در دنیای مستندسازی ایران هم مهدی باقری یکی از جدیترین فیلمسازانی است که کوشیده از شیوههای اورهان پاموک در فیلمهای خود بهره جوید.
ما در «در جستوجوی ...» تنها با شاکلهی معمارانهی یک خیابان آشنا نمیشویم و فیلم اساساً بنای خود را بر این آشنایی قرار نمیدهد، هرچند در فیلم این مباحث بهاندازهی کافی حضور دارد. فیلم از خاطرهی نزدیک این خیابان که به خاطرهی عمر راوی فیلم یا کارگردان پیوند خورده یعنی یک انفجار تروریستی در سال ۱۳۶۲ میآغازد و البته گمان نمیرود که بخواهد تنها سیری تاریخی در باب این خیابان و حیات اجتماعی آن صورت دهد؛ اما حرفهای کارگردان بهعنوان راوی (که او را انگار خیلی اتفاقی و در میان رهگذران و هنگام عکاسی از در و دیوار و برخی آدمها میبینیم) باعث میشود وارد دنیایی شویم که گمان میکنیم حقیقت دارد: نامههای عاشقانهی دو نفر که یکی از آنان خورشید نام دارد ـ و همین تشابه اسم زن ِ عاشق با کلمهی شمسالعماره (عمارت شمس یا خانهی خورشید) باعث میشود گشت و واگشتهای فراوان به تاریخ آن عمارت، تاریخ خیابان ناصرخسرو و تاریخ معاصر ایران داشته باشیم. بیننده خود میتواند متوجه شود که این نامهها (که با توجه به تصاویر فیلم سندیت هم دارند) تنها میتوانند بهانهای باشند برای دوختودوز عناصر مفهومی، شکلی و روایی این فیلم، که کارگردان در مقام طراح و نویسندهی آن خواسته دنیای ذهنی/عینی خودش را در فیلم بنا کند. گفتار متنی که با یاری نگارش آن نامهها نوشته شده است، در نیمهی دوم فیلم که داستان خیابان ناصرخسرو به مراحل پایانی خود نزدیک میشود؛ دیگر از حالت نامهی عاشق به زنی بهنام خورشید خارج میشود و روایتگر حرفهای شاهدی میشود که عمرش بسیار بیشتر از یک انسان عادی است و همچنان زنده است و البته رفتهرفته با شخصیت خود کارگردان یکی میشود...»
ما در «در جستوجوی ...» تنها با شاکلهی معمارانهی یک خیابان آشنا نمیشویم و فیلم اساساً بنای خود را بر این آشنایی قرار نمیدهد، هرچند در فیلم این مباحث بهاندازهی کافی حضور دارد. فیلم از خاطرهی نزدیک این خیابان که به خاطرهی عمر راوی فیلم یا کارگردان پیوند خورده یعنی یک انفجار تروریستی در سال ۱۳۶۲ میآغازد و البته گمان نمیرود که بخواهد تنها سیری تاریخی در باب این خیابان و حیات اجتماعی آن صورت دهد؛ اما حرفهای کارگردان بهعنوان راوی (که او را انگار خیلی اتفاقی و در میان رهگذران و هنگام عکاسی از در و دیوار و برخی آدمها میبینیم) باعث میشود وارد دنیایی شویم که گمان میکنیم حقیقت دارد: نامههای عاشقانهی دو نفر که یکی از آنان خورشید نام دارد ـ و همین تشابه اسم زن ِ عاشق با کلمهی شمسالعماره (عمارت شمس یا خانهی خورشید) باعث میشود گشت و واگشتهای فراوان به تاریخ آن عمارت، تاریخ خیابان ناصرخسرو و تاریخ معاصر ایران داشته باشیم. بیننده خود میتواند متوجه شود که این نامهها (که با توجه به تصاویر فیلم سندیت هم دارند) تنها میتوانند بهانهای باشند برای دوختودوز عناصر مفهومی، شکلی و روایی این فیلم، که کارگردان در مقام طراح و نویسندهی آن خواسته دنیای ذهنی/عینی خودش را در فیلم بنا کند. گفتار متنی که با یاری نگارش آن نامهها نوشته شده است، در نیمهی دوم فیلم که داستان خیابان ناصرخسرو به مراحل پایانی خود نزدیک میشود؛ دیگر از حالت نامهی عاشق به زنی بهنام خورشید خارج میشود و روایتگر حرفهای شاهدی میشود که عمرش بسیار بیشتر از یک انسان عادی است و همچنان زنده است و البته رفتهرفته با شخصیت خود کارگردان یکی میشود...»